معاملات پیدا بر سرنوشت نا پیدا

 

                         

نتیجه و پیامدهای واقعی انتخابات ریاست جمهوری افغانستان را تنها پس از شمارش آراء می توان دریافت، ولی درحاشیه ی این پدیده موضوعاتی قابل تأمل است که هم ویژگیهای اصلی و شکلی این انتخابات و هم اصل و ماهیت سیاستگری آشفته حال و پریشان رفتار را درافغانستان امروز می نمایاند.

تعدُدی بدون تنوع
شمارگان بالای کاندیداهای ریاست جمهوری دراین دوره، در نگاه نخست شاید تداعی گر جدی بودن و یا آزاد بودن رقابتهای انتخاباتی بوده باشد ولی با مطالعه ی سنخیت و صلاحیت این ازدحام شمارگان، آشکارا در می یابیم که اولا چهره های نو، منزه و آزموده ای در میان خیل کاندیداها بسیار نادر است؛ دوماًً هیچ کدام از کاندیداها با یک طرح راهگشا، عملی و واقع بینانه وارد عرصه ی انتخابات نشده اند.

شعار "فدرالیزم" و" نظام پارلمانی" که از جانب برخی از کاندیداها مطرح می شود، با وجود مفید بودن اصل بحث، اساساً بر مبانی و طرح روشنی استوار نیستند و عمدتاً به عنوان یک برگه مصرفی و سیاسی مورد استفاده تبلیغاتی قرار می گیرند.

این درحالیست که اساساً مشکل بنیادی ادامه بحران و ناکامی درافغانستان، بویژه پس از بن، در چگونگی شکل دهی صورت و نوع نظام سیاسی نیست، بلکه مشکل اساسی درسیرت و سرشت سازندگان، تطبیق کنندگان و مدیران نظام سیاسی است که نتوانسته اند هنوز هم به یک تعریف و معرفت مشترک و موجه از یک رشته ارزشها، معیارها، مبانی ومفاهیم ملی، از جمله مقوله ی "دولت ملی" برسند.