کوچ نشینی و جلوه های امنیتی آن در افغانستان

 
 

عاتکه محمدی

ارائه شده در سمينار افغانستان، كوچیها، مسائل وراهکارها- دانشکده حقوق وعلوم سیاسی 

چکیده :

بررسی ارتباط بین مساله امنیت و کوچ نشینی در افغانستان در واقع محور اصلی این مقاله را تشکیل می دهد . و هدف  آن این است که دولت افغانستان را متوجه بعد امنیتی این مساله سازد .نویسنده در ابتدا با بهره گیری از نظریه شکافهای اجتماعی به تجزیه وتحلیل روابط گذشته وحال کوچیها و هزاره ها پرداخته است و این روابط خصمانه را ناشی از وجود شکافهای قومی و مذهبی بین دو گروه از یک طرف و سیاستهای قوم مدارانه دولتهای افغانستان از طرف دیگر میداند .تلاش مقاله در بخش های بعدی به بیان یکی از جلوه های امنیتی کوچ نشینی اختصاص دارد . در این قسمت نویسنده با نظر به تحلیل نوین امنیت ، نشان میدهد که چگونه مهاجرت فصلی کوچیها و تبعات زیانبار آن  از جمله تهدیدات جدی برای امنیت اجتماعی و اقتصادی سایراقوام محسوب می شود .و این امری است که همواره موردغفلت دولت قرار گرفته است . و این وظیفه ماست تا به هر طریقی دولت را ملتفت کنیم   که ملتی دارد که آن از ادغام تعدادی گروه قومی تشکیل شده است که حیات ملی هر یک از آنها تاریخچه ای جداگانه و قابل بسیج دارد .از این رو عدم توجه به امنیت اجتماعی ، اقتصادی و ...آنان از طرف دولت ممکن است به گسترش عمومی ملت گرایی و اندیشه خودگردانی منجر شود واین برای دولت مرگبار خواهد بود . علاوه بر این کشاندن موضوع به سازمانهای بین المللی و غیر دولتی راه دیگر تبدیل مساله کوچی ها از یک مساله صرفاً سیاسی به یک مساله امنیتی است. از این رو حل معضل کوچی ها از طریق فشارهای داخلی و بین المللی بر دولت افغانستان راه را برای اسکان کوچی ها و وضع قوانین درمورد آنها را هموار می سازد.


طرح مساله:
کوچ نشینی در جهان امروز به عنوان یکی از شیوه های زندگی منسوخ و رو به تحلیل رفته و کم کم  می رود تا به تاریخ سپرده شود . اما در افغانستان نه تنها زیستن به این روش مرسوم است بلکه به نوعی با نظم و امنیت ملی گره خورده  به طوریکه هر ساله در بهار قشلاق کوچی ها به طرف مناطق مرکزی افغانستان یا هزاره جات موجی از نا آرامی ها و جنگهای قومی را در بر داشته است .

پرسش های زیادی در رابطه با یورش هر ساله آنان به این منطقه مطرح می شود . اما پرسش اصلی این مقاله این است که چه ارتباطی بین کوچ نشینی و مساله امنیت در افغانستان وجود دارد ؟ البته پرسش های تبعی دیگری نیز در اینجا قابل طر ح اند . اینکه چرا و به چه دلیل کوچی ها به خود اجازه میدهند که در یک جنگ نابرابر در حالیکه خود مسلح اند به هزاره های بی سلاح یورش برده و با قتل و غارت آنها به تصاحب زمین و مراتع آنان بپردازند ؟ ویا اینکه چرا دولت فعلی افغانستان که وظیفه تامین امنیت کشور را بر عهده دارد .به صورت جدی در صدد حل این مساله برنمی اید ؟

در پی پاسخ به سوالات فوق , تلاش پژوهش حاضر بر این بوده است که اولاً با اخذ نظریه شکافهای اجتماعی به تجزیه و تحلیل این وضعیت پرداخته ، بنابراین در ابتدا سعی میکنیم تا حدودی ، جغرافیای کوچ نشینان قوم پشتو را مورد بررسی قرار داده و نشان دهیم که چگونه سیاستهای قوم مدارانه دولت باعث گسترش حوزه جغرافیای کوچ نشینی و افزایش تعداد کوچی ها از یک طرف و هر چه فعالتر شدن شکافهای قومی و مذهبی میان قوم مسلط پشتو و اقوام تحت سلطه از طرف دیگر شده است و ثانیاً در ادامه تلاش خواهیم کرد تا به منظور بررسی یکی از ابعاد امنیتی کوچ نشینی ، نیم نگاهی به تحلیل نوینی از امنیت که از سوی تحلیل گران نوین از جمله باری بوزان ارائه شده است داشته باشیم ، تا به این طریق  دولت را متوجه بعد امنیتی کوچ نشینی سازیم .

 - مفاهیم و چارچوب نظری:
الف ) مفاهیم

1- قوم : هنوز تعریف قابل قبول و دقیقی برای مفهوم " قوم " و " قومیت " ارائه نشده است و اختلاف نظر درباره مفهوم این دو واژه ، نگرشهای متفاوتی را درباره ملاکهای تعیین کنندهء قومیت و گروهای قومی ، با خود به همراه داشته است . در حالیکه عده ای از محققان ، ملاک نژاد را برای قومیت مطرح می کنند ، از دیدگاه دیگران مذهب یا زبان نقش مهمتری در این زمینه دارد . اما در کل می توان گفت همه گروهایی که از نظر زبان ، مذهب ، رنگ پوست و نژاد با گروهای دیگر جامعه تفاوت داشته باشند یک گروه قومی تلقی می شوند، بنابراین می توان نتیجه گرفت که گروهای قومی بر اساس باورها و معیارهای خاص ، که دیدگاه ها و کردارهای آنان را شکل میدهد ، سر بر می آورند . بنابراین در مباحث تعارض قومی وجود باورها و دیدگاههای متفاوت و احیاناً متعارض ، در زمینه سیاست و اجتماع ، از اهمیت بسیاری برخوردار است .(سجادی ، 1380، ص 26)
2- جوامع چند قومی : منظور از جوامع چند قومی ، جوامعی است که در آن چندین گروه بندی  قومی بزرگ وجود دارد . این گروه بندی هاعلی رغم تفاوت های فراوانی که در نمودارهای فرهنگی ، زیستی و اجتماعی دارند در یک نظم سیاسی و اقتصادی مشارکت دارند .

با توجه به تعریف بالا ، جامعه افغانستان را می توان جامعه چند قومی نامید چراکه صرف نظر از اقوام کوچک ، چها ر قوم عمده در افغانستان وجود دارد که عبارتند از : پشتون ، هزاره ، ازبک و تاجیک ، به نظر برخی از پژوهشگران نیز ، افغانستان دارای یک ساختار موزاییکی است که اقوام و نمودهای متفاوت و ناهمگن جمعیتی در آن قابل مشاهده است .( همان ، ص 29)


3_ شکاف : در یک تقسیم بندی شکافها را به شکافهای ساختاری و تاریخی تقسیم کرده اند. شکافهای ساختاری شکافهایی هستند که به مقتضی برخی ویژگیهای دگرگون ناپذیر و پایدار در جامعه انسانی پدید آمده اند و همواره وجود دارند . مانند شکافهای سنی و جنسی در برخی جوامع . اما شکافهای تاریخی شکافهایی هستند که در  تحولات و تصادفات تاریخی  بوجود آمده اند مانند شکافهای  قومی ، زبانی ، نژادی و ...

در یک طبقه بندی دیگر از شکافها ، آنها را به شکافهای متقاطع و شکافهای متراکم تقسیم کرده اند . شکافهای اجتماعی که ممکن است یکدیگر را تقویت کنند و یا بر روی هم بار شوند " شکافهای متراکم " خوانده می شوند و شکافهایی که یکدیگر را تضعیف کنند ، " شکافهای متقاطع " نامیده می شوند . اگر شکافهای اجتماعی متراکم باشد زمینه کشمکشهای اجتماعی افزایش می یابد و برعکس اگر شکافهای اجتماعی متقاطع باشند با توجه به افزایش نقاط اشتراک گروه بندی های اجتماعی زمینه منازعه اجتماعی کاهش می یابد .

در مورد  افغانستان باید گفت که شکافهای قومی و مذهبی در مواردی متقاطع و در مواردی متراکم است . در حالیکه میان قوم مسلط ( پشتونها ) و اقوامی چون تاجیک و ازبک ، شکاف قومیت به دلیل مذهب مشترک آنان به صورت مجزا مطرح است . در مورد هزاره ها ، قزلباش ها و شیعیان ، در مواردی هر دو شکاف قومی و مذهبی روی هم انباشته شده و باعث تشدید تعارضات می گردد.( همان ، ص 23)

4_ قوم مداری : از مفاهیم کلیدی در بحث قومیت ، واژه " قوم مداری " است که در شکل وصفی اش برای سیاست با عنوان " سیاست قوم مدارانه " به کار می رود . مقصود از این واژه گرایشی است که بر اساس آن معیارهای رفتاری و فکری یک قوم در جایگاه ممتاز و برتر از دیگر اقوام مطرح می گردد . نگرش قوم مدارانه ، که بد گمانی و دیدی منفی به دیگر اقوام را با خود دارد . یکی از علل جدی تعارض قومی و عامل تضاد بین اقوام محسوب میگردد. زیرا قوم مداری بدان علت که نمودها و باورهای دیگر فرهنگها و اقوام را از زاویه فرهنگ و بینش قوم حاکم می بیند به سوی نوعی نگرش مثبت به فرهنگ خود و دیدگاه منفی نسبت به فرهنگ دیگر اقوام تمایل پیدا کرده و در نهایت به سوی تحمیل فرهنگی کشانده می شوند .( همان ص29)


  - چارچوب نظری مطالعه شکافهای قومی ومذهبی:


 نظریه تحمیل فرهنگی

در جامعه ناهمگن و غیر متجانس ، که اقوام و ملیت های گوناگون با فرهنگ های خاص و متفاوتی زندگی می کنند ، پایبندی و وفاداری افراد به فرهنگ قومی و خاص ، در لایه های متفاوتی از شدت و ضعف ، انکار ناپذیر خواهد بود . در چنین وضعیتی زمانی که قوم فرادست و دارندگان قدرت ، در صدد تحمیل فرهنگ قوم حاکم  بر اقوام دیگر برآیند ، زمینه های بسیج قومی و تعارضات قومی و مذهبی فراهم خواهد شد هر چند این سیاست در شکل افراطی خود در جوامع چند قومیتی مدرن امروزی نادر است  اما اشکال گوناگون و کم رنگ آن در بعضی جوامع ، که انفکاک قومی در آنجا بیشتر بر پایه نژاد صورت می گیرد تا تمایزات فرهنگی ، به وضوح دیده می شود .( همان ص 38)


    نظریه رقابت قومی


بر اساس  این نظریه ، هویت قومی برای یک جمعیت ، زمانی شکل می گیرد که امتیازات آشکاری وجود داشته باشد که با تکیه بر اختلافات نژادی ، زبانی و مذهبی و بسیج توده های مردم با عناوین مذکور بتوان بدان دست یافت.  چنین پدیده ای به تشکل قومی و افزایش هویت های قومی و مذهبی در جامعه می انجامد . به گفته برخی از پژوهشگران ، کشمکش و اقدام جمعی نژادی و قومی،  زمانی  روی می دهد که دو یا چند گروه قومی بر سر منابع محدود به رقابت بپردازند . در این حال اگر در درون نظام سیاسی ، امکان رقابت وجود داشته باشد تعارض قومی پدیدار خواهد شد ( همان ص 35)

    نکته : اگرچه نظریات دیگری نیز در رابطه با شکافهای اجتماعی به طور عام و شکافهای قومی ومذهبی به طور خاص وجود دارد اما به نظر می رسد که تلفیقی از این دو نظریه یعنی " نظریه تحمیل فرهنگی " و " نظریه رقابت قومی " بتواند تا حدودی در مورد چرایی یورش پی درپی کوچیها به منطقه هزاره ها و عدم احراز واکنش جدی دولت در قبال این مساله را روشن سازد . زیرا این دو نظریه در این موارد به خوبی عینیت خارجی یافته است در مورد کوچ نشینی در افغانستان نیز ذکر این نکته ضروری به نظر می رسد که : کوچ نشینی در میان سایر اقوام افغانستان غیر از قوم پشتو نیز به ندرت وجود داشته و مشکلی هم از جانب آنها نبوده است چراکه آنان در حول و حوش مناطق زیستیشان به ییلاق و قشلاق می پرداختند . اما آنچه در مورد کوچی های پشتو حائز اهمیت است این است که آنان از مناطق قبایلی آن طرف خط دیوراند ( پاکستان ) و از ساحت جنوب و شرق کشور رمه های خود را گرفته و به دیگر ساحات کشور سرازیر می شوند و در مناطقی به ییلاق می روند که با مردم آن هیچ گونه تجانس زبانی و قومی و در برخی مناطق حتی تجانس مذهبی هم ندارند . بنابراین نتیجه ییلاق آنان چیزی نیست جز برخوردهای خونین میان ساکنان بومی و کوچیهای پشتو .

از این رو در این مقاله وقتی که از عنوان کوچی استفاده می شود مراد همان کوچیهای پشتو است همچنان که در افغانستان نیز عنوان کوچی غالباً به کوچنشینان پشتو تعلق دارد .


1- کوچ نشینی در افغانستان ( طرح کوچ نشینی در بین پشتوها )


وقتی به افغانستان نظر می کنیم کوچیهای پشتو را در سه منطقهء شرق ، جنوب شرقی و غرب افغانستان می یابیم .

در شرق کلمه پشتوی ( کوچی kuchey ) و کلمه فارسی ( کوچی kuchi ) که در ارتباط با کلمه ( کوچ kuch ) هستند ، به معنی عزیمت و مهاجرت در فارسی به کار می روند. این کلمه معرف مردمی است که در چادر زندگی می کنند و دایماً در حال نقل و انتقال هستند ( کلمه کوچی به معنای خانه به دوش است ) هچنین این کلمه معرف و منحصر به سیاه چادر نشینان عرب و پشتو است و در مقام مقایسه با دهنشین فارسی یعنی کسی که در ده زندگی می کند ، به کار برده میشود .

در بخش جنوب و شرق افغانستان به سمت قندهار کلمه ( کوچی kuchi ) درست مساوی با واژه پویندا  powindah  و پواندا powanda  به معنی

چراننده ( مشتق از کلمه پشتو powel  پاول به معنی چرانیدن ) به کار برده می شود . در زبان پاکستانی  و در ادبیات انگلیسی هند کلمه powindah

پویندا عموماً به معنی کوچ نشینان افغانی ( پشتو ) و به خصوص به معنی کوچ نشینان تاجر استفاده می شود .

در غرب افغانستان به خصوص منطقه هرات کلمه kuchi به ندرت می توان شنید . در اینجا معمولاً به کوچ نشینان افغانی و همین طور به گروهای ساکن یا نیمه کوچ نشین خواه ایماق یا ترک نسب که به طور وسیعی زندگی خود را از گله داری می گذرانند ، مالدار maldar می گویند .( پاپلی یزدی ، 1372، ص 14)


1-1 - شرق افغانستان


در شرق افغانستان سه نوع کوچ نشینی که به لحاظ شغلی با هم متفاوت هستند یافت می شود که عبارتند از :

کوچ نشینی شبانی ، کوچ نشینی بازرگانی، کوچ نشینی درو گری


  کوچ نشینی شبانی

اکثر کوچ نشینان شرق افغانستان کوچ نشینان محض هستند . اصولاً اقتصاد آنها مبتنی بر پرورش گوسفند و بز است و از شتر به عنوان حیوان بارکش استفاده می کنند . بنابراین کار اصلی آنها شبانی است و معمولاً به خاطر چرای دامهای خود ، به کوچهای فصلی با برد بلند می پردازند . کوچهایی که در حوالی نوروز انجام می گیرد آنها را از محل تابستانی واقع  در بخش پست تر افغانستان شرقی و جلگه های سند به طرف سرزمینهای مرتفع شرقی و مرکزی افغانستان که در آنجا ، آنها در طی دو سه ماه تابستان ، آب و هوای خنک و چراگاه مناسب می یابند ، می کشاند . آنها این چراگاه ها را متعلق به خود می دانند و معتقدند که به صورت مکتوب از دولت تاییدیه ( فرمان ) دارند . این مورد بخصوص در منطقه تابستانی آنها در هزاره جات وجود دارد .

(همان ، ص 21)


کوچ نشینی بازرگانی

از گذشته های دور برخی از کوچ نشینان شرقی در طی مهاجرت خود که نصف سال طول می کشد درحمل کالا بین جلگه های سند و ارتفاعات شرقی افغانستان تخصص یافته اند . باید گفت که این باربران کوچ نشین با یک نظام تجارتی کاروانی وسیع که در محدودهء هند، افغانستان، ایران و آسیای مرکزی رفت و آمد می کرد سازگار شده بودند . در ابتدا مسیر معمولی این کاروانها به دلیل استقلال نسبی هزاره جات ، از این منطقه نمی گذشت و تنها از حدود آن عبور می کرد اما با تغییر اوضاع سیاسی کشور به خصوص در زمان عبدالرحمن خان ، منطقه هزاره جات بازار دست نخورده ای برای آنان به شمار می رفت . و بعد از آن ، هر سال گروهی تاجر با باری از کالا از اردوگاههای تابستانی خود سفرشان را آغاز کرده و به سوی هزاره جات ، نواحی داخلی منطقه پشتو در سمت شرق و یا به سمت غرب رهسپار می شوند . این کوچ نشینان در طی سفرهای تجاری خود حدود 1000 تا 1500 کیلومتر راه را طی می کنند ، بنابراین آنها در طی یکسال مجموعاً سرزمین وسیعی در داخل افغانستان را تحت پوشش قرار می دهند . حتی گاه به پاکستان رفته و مایحتاج خود را از آنجا به افغانستان می آورند .( همان ،ص 27)


کوچ نشینی دروگری ( لوگری معادل پشتوی کلمه دروگری در فارسی است )

توسعه فعالیتهای تجاری کوچ نشینی معمولاً نشانه گسترش اقتصادی آنها درزمینه تجارت و سرمایه آزاد است . اما فقر و ناتوانی درست بر عکس ، تبدیل شدن کوچ نشینان به دروگری را باعث می شود . در شرق افغانستان کار دروگری معمولاً موسوم به "غریب کار" به معنی " کار ضعفا " است .

برای کوچ نشینان فقیر پرداختن به این کار، شیوه ساده ای در راستای حل مشکلات مالی فوری آنها ست . و در عین حال آنها می توانند به یک نوع زندگی کوچ نشینی هم ادامه دهند .نقل و انتقالات این کوچ نشینان کاملاً مطابق موعد درو در مناطق مختلفی است که می روند تعیین می شود . به این ترتیب آنها تقریباً زمستان را در مناطق پست تر و گرمتر ایالت نانگرهار و تابستان خود را در منطقه کابل ، کوه دامن ، میدان و غیره می گذرانند واز محصول درو شده قسمتی را به عنوان دستمزد خود بر می دارند .( همان ، ص 35)


1-2- جنوب و غرب افغانستان


کوچ نشینان درانی ( مالدارها)

منطقه سنتی قبایل درانی در جنوب افغانستان از حدود قندهار در شرق تا زمین داور در سمت فراه در غرب امتداد یافته است . سابقه این امر به قرن 18 زمانی که احمد شاه درانی ( 1773-1747) حقوق قبایل درانی را به رسمیت شناخت و به هر یک از آنها منطقه خاصی را داد، بر می گردد. به همین دلیل اغلب کوچ نشینان درانی بدون توجه به اینکه هم اکنون در جنوب افغانستان ( قندهار ) یا جای دیگر زندگی می کنند ، قندهاری می گویند ، بعداً درانیها ازمنطقه اصلی خود به سمت هرات و از 1885 و بعدها به شمال و شمال غرب افغانستان پراکنده شدند . شکل زندگی گروه زیادی از درانی ها در قالب دامداری ثابت و کوچ نشینی است . محدوده سنتی کوچ آنها از سرزمینهای کم ارتفاع جنوب افغانستان تا به سمت کوههای قورات (غورات ) یا آنطور که خود کوچ نشینان می گویند ، سیاه بند ادامه دارد ( همان ، ص 41)

تا اینجا ، ما تا حدودی با جغرافیای کوچ نشینی پشتوها در افغانستان آشنا شدیم . در ادامه تلاش خواهیم کرد تا تداوم و گسترش کوچ نشینی در افغانستان را در قالب سیاستهای دولت دنبال کنیم .


2- سیاستهای قوم مدارانه دولت و گسترش کوچ نشینی


دولت در طول تاریخ افغانستان به خاطر ساختار موزاییکی و قومی و قبیلگی این کشور ، همواره این ساختار را حفظ کرده و از زمان تاسیس افغانستان کنونی و تقریباً تا به امروز ، انحصار قدرت در دست یک قوم ( قوم پشتو ) بوده است . بنابراین احراز سیاستهای قوم مدارانه از سوی دولت در قبال سایر اقوام برای حفظ این انحصار و سلطه ، اجتناب ناپذیر بوده است .

هر چند سیاستهای قوم مدارانه دولت در قبال همه اقوام ساری و جاری بوده  اما به دلیل اشتراک مذهبی برخی اقوام چون تاجیک ، ازبک ، ایماق و ...با قوم مسلط پشتو ، جلوه های این سیاست کمتر مشاهده می شود اما اوج این سیاست در برخورد دولتهای افغانستان با قوم هزاره نمایان می شود. برای پرهیز از خارج شدن از موضوع اصلی ، تلاش ما در این قسمت نمایش اجرای قوم مدارانه دولت با قوم هزاره است . بنابراین از بررسی آن در مورد سایر اقوام صرف نظر می کنیم . و نشان خواهیم داد که چگونه این سیاست باعث تداوم و گسترش کوچیگری در افغانستان شده است .


1-2-درگیری دولت با هزاره ها


هزاره جات تا زمان عبد الرحمن خان حالت نیمه استقلال داشت و مرکز آن کاملاً مستقل بود و هیچ دولتی تا آن وقت در آنجا تسلط نیافته بود و چون دولتهای گذشته در بیشترحصص هزاره جات حضور نداشتند لذا ، کدام درگیری پیش نمی آمد .اما سخترین دوران تاریخ هزاره جات از زمان عبدالرحمن آغاز می شود . چرا که از همان ابتدای به قدرت رسیدنش سرکوبی هزاره ها را شروع کرد .( یزدانی ، 1368، ص 30-31)

وی برخلاف تمامی حکومت گران گذشته که قدرتهای محلی را به نحوی ابقاء و تحمل می کردند ، از آغاز تا پایان کار در صدد از بین بردن قدرتهای  چندگانه کوشید و در این راه هم موفق شد . برخی از مورخان تمامی ضعفها و جنایات  او را به خاطر همین کار که ملوک الطوایفی را ازبین برد و حکومت را یکپارچه ساخت ، توجیه می کنند و حتی برخی از نویسندگان از اقدامات او به عنوان یک افتخار یاد می کنند ( محمد حسن کاکر ، بی تا ، ص 121)

با به قدرت رسیدن عبدالرحمن ، درابتدا هزاره ها از بیعت کردن با او ابا داشتند اما به مرور زمان برخی از سران قبایل هزاره مجبور به بیعت شدند و برخی دیگر نیز به سیاست خود مبنی بر عدم بیعت با پادشاه جدید ادامه دادند. در پی این امر به کسانی که با عبدالرحمن بیعت نکرده بودند، عنوان یاغی داده می شد. و از طرف دولت مورد تهاجم قرار می گرفت. با حمله ی عبدالرحمن به یاغیان هزاره ، تمامی آنها تسلیم شدند اما جالب اینجاست که حتی با تسلیم  تمامی هزاره ها سیاست تحقیر و ظلم و ستم حکومت نسبت به آنان همچنان ادامه داشت. در واکنش به این موضوع، این بار تمامی هزاره ها با هم متحد شده و جنگ تمام عیاری شروع شد. این موضوع درست مصداق این گفته ی بشیریه درکتاب جامعه شناسی سیاسی است که می گوید:


" درکشورهای چند نژادی و چند قومی ، نژاد های تحت سلطه با توسل به نظریه ی حقوق طبیعی و برابری انسانها ، موجب کشمکش های سیاسی شده اند و تسلط یک نژاد یا قوم بر دستگاه دولتی سرچشمه ی نارضایتی ها و رنجش های قومی بوده است ( بشیریه ،1374، ص 279)

                 

میر محمد صدیق فرهنگ در باره ی عملکرد عبدالرحمن و نیرو های او در مورد جنگ با طایفه ی هزاره می نویسد جنگ برای سه سال از 1891تا 1893 با نهایت شدت دوام کرد. و درادامه می نویسد اینها ( نیروهای دولت) علاوه بر قتل و شکنجه ی مردان محارب و غیر محارب بر زنان و اطفال هم رحم نمی نمودند و ناموس زنان و دختران جوان را با کمال بی باکی مورد تعرض قرار می دادند. در هر منطقه که اردوی حکومت داخل می شد پس از کشتار مردان، پیران و دختران و زنان جوان را اسیر می ساخت و به عنوان غلام و کنیز و برده در شهرها به فروش می رسانید.(فرهنگ،1371،ص 392تا 395).

با مقاومت هزاره ها عبدالرحمن که اوضاع را بحرانی دید به حربه های مختلفی برای پیروزی درجنگ متوسل شد که یکی ازآنها توسل به شکاف مذهبی بود پس علمای درباری را جمع کرده  واز آنها فتوای کفریت هزاره ها را گرفت و در سراسر کشور پخش نمود و تمام مردم کشور را به جهاد علیه شیعیان هزاره دعوت نمود.حربه ی دیگر او تحریک کوچی ها بود. کوچی ها  که از قبل فکر تصاحب زمین های حاصلخیز هزاره را در سرمی پروراندند جهاد باکفار را بهانه قرار داده و از هر طرف هجوم آوردند. ( دولت آبادی، 1385ص 100)


علی رغم مقاومت گسترده ی هزاره ها ، جنگ با شکست آنان به پایان رسید و انزوای سیاسی هزاره ها به عنوان اولین و آخرین پی آمد جنگ تبعات بسیاری را برای آنها در بر داشت که یکی از آن تبعات، اجرای کامل سیاست ها ی قوم مدارانه ی دولت در راستای تحمیل فرهنگی بود. وضع مالیاتهای سنگین بر هزاره ها ، تحمیل مذهبی بر آنان وتصاحب زمین هزاره ها و واگذاری آنها به کوچی ها از جمله ابزارهای تداوم سلطه ی قوم پشتون برقوم هزاره به شمار می رود.


2-2: هزاره ها و حربه ای به نام کوچی


با قتل عام هزاره ها ، توزیع زمین های آنان نیز در دستور کار دولت قرار گرفت. گفتیم که همزمان با فتوای کفریت هزاره ها و تحریک عبدالرحمن، کوچی ها جزء کسانی بودند که جهاد  با کفار را بهانه قرار داده و به هزاره جات هجوم آوردند. تیمور خانف در این باره می نویسد:


" کوچی های افغان با علاقه ی فراوان و انرژی زیاد در مبارزه با جهاد مقدس اشتراک ورزیدند،آنان با علاقه و محبت زیاد اعلامیه عبدالرحمن خان را شنیدند و گروه گروه به جنگ ضد هزاره می شتافتند. بدون شک یکی از علتهای عمده ای که سبب گردید تا کوچی ها ی افغان به جنگ هزاره ها علاقه پیدا کنند همان موجودیت زمینهای سرسبز و چراگاه های مساعد در هزاره جات بود . زیرا قبلاً هزاره هابه صورت قطع ، اجازه استفاده از چراگاهها را به کوچیان افغان نمی دادند . لذا امکان  نداشت  که  صاحب چراگاههای وسیعی شوند که سابقاً نیز بر سر آنها بین کوچیها و هزاره ها جنگ هایی صورت  گرفته بود ". ( تیمور خانف ، 1372، ص 200تا 208)                            


بنابراین با شکست هزاره ها ، زمینهای زراعت نشده ، صاحبان کشته شده یا متواری شده بهانه ای بود برای توزیع زمینهای آنان به همان هایی که سالها درپی تصاحب این زمینها نقشه می کشیدند اما چیزی که حائز اهمیت است و امروز می توان بر آن تکیه کرد غصب زمین و دارایی مردم هزاره

و سپردن آن به کوچی های افغان بود که از مشکلات امروز هزاره ها نیز به حساب می آید .

ملا فیض محمد کاتب در کتاب خود طی یک  گزارش بخشی از فرمان توزیع زمین را آورده است که بدین شرح است .

"... حضرت والا در روز غره صفر سنه 1315 دوست محمد خان مذکور را فرمان کرد که : در خصوص مردم مهاجر هر طایفه که از مملکت غیر، هجرت اختیار کرده ، منزل و مسکن خود را در    مملکت افغانستان قرار داده ، نزد شما حاضر می آیند و خواهش مسکن و مقام و مزرعه می کند ...و در خصوص کسانی که از اندرون مملکت افغانستان که زمین ندارند و نزد شما آمده و خواهش زمین کنند ...  شما را امر است که کیفیت داشتن و نداشتن ایشان را معلوم کنید و ... اگر در جایی ملک نداشته ، آنچه به  شما حکم شد به آن عمل کنید .  و از صدور این حکم بود که دوست محمدخان ، مردم افغان کوچی را که چهار ماه در افغانستان آمده بهر  یاب علف و تجارت و غیره می شوند و هشت ماه در هند و پنجاب و دیرجات و سند و ریگستان و پیشاور می روند و ملک و زمین ندارند و خانه به دوشند ، در زمره بی ملک به قلم آورده  بسیار مواضع از املاک هزاره را به ایشان داد چه ایشان هم مهاجرند و هم زمین ندارند."( کاتب ، چاپ 1372، ص 416و 417)


نکته ای که در اینجا وجود دارد این است که بسیاری از زمینهای مردم هزاره که امروز در اشغال و تصرف افغانها ، چه افغانستانی وچه هندی قرار دارد قسمت عمده آن حتی فرمانی از عبدالرحمن هم ندارند که طبق نظر و فقه حنفی شاه به ایشان داده باشد بلکه به زورخود و یا با ساخت اسناد جعلی آن را تصاحب کرده اند .( دولت آبادی ،1385، ص 207)

بنابراین کوچی گری به صورت متداول امروزی از زمان عبدالرحمن شروع شده است . زمانی که در اثر فشارهای بریتانیای استعمارگر حاکم بر شبه جزیره هند آن روز و فشارهای هندوهای متعصب بر مسلمانان ، عده ای از پشتون های مقیم هندوستان ، پاکستان و بنگلادش فعلی تحت عنوان مهاجرت از دارالکفر به دارالاسلام به سرزمین افغانستان سرازیر شدند و با حمایت عبدالرحمن اجازه ورود به مناطق هزاره جات و مناطق دیگر را پیدا کردند .پس می توان فرایند کوچ نشینی را با گسترش اتحاد سیاسی در افغانستان همزمان دانست ( پاپلی یزدی ، ص270)

چراکه عشایر چادر نشین اغلب پس از کنترل مراتع ییلاقی توسط دولت ، به طور منظم از آنها استفاده کرده و در آنجا حضور یافتند .بر خلاف ایران ، در افغانستان ، افراد کوچ نشین به طور آشکار با خود اسلحه حمل می کنند و تصور سنتی غارتگر بودن  آنها پابرجاست . ایلات پشتو در حکومت  از موقعیت مناسبی بر خوردارند زیرا آنها با حکومت حاکم ، هویت مشترک قومی دارند و درگذشته ، حکومت از آنها به عنوان متحد سیاسی ، بهره برداری

می کرده است .بهره برداری حکومت های گذشته از آنان در مواقع نیاز ، برخی را بر این عقیده نزدیک می سازد که اصولاً پدیده کوچی ، یک پدیده سیاسی است و بیشتر حربه ای است در دست دولت .تا بتواند در مواقع ضروری ، استفاده های سیاسی لازم را از آنان به عمل آورد .البته استفاده از کوچیها برای کنترل هرچه بیشتر اقوام فرو دست ، در ارتباط مستقیم با شکافهای قومی و مذهبی موجود در افغانستان قابل طرح است، به طوریکه می توان تاثیراین شکافها را بر شکل گیری روابط میان کوچیها و سایر اقوام با مقایسه ای میان روابط بین کوچیها و میزبانانشان به خوبی نشان داد . به عنوان مثال با تسلط عبدالرحمن بر منطقه هزاره جات و اختصاص مراتع و زمینهای آنها به کوچی ها، همین قضیه درمورد تسلط وی در محدوده کوهای غورات یا قورات که متعلق به ایماقها بودند، اتفاق افتاد. اما به رغم تقابل بین کوچیها و ایماقها ، روابط بین آنها هرگز به خشونت مناسبات کوچیها و هزاره ها نبوده است و اولین علت آن اشتراک آنها در مذهب تسنن است ، علاوه بر این کوچ نشینان به پاس همکاریشان با عبد الرحمن در فتح هزاره جات ، از وی در مورد برخی از زمینهای هزاره ها ، فرمان یا تاییدیه رسمی دریافت کردند .بنابراین زمینها را متعلق به خود دانسته و هیچ حقی برای صاحبان اصلی آن قائل نیستند . در حالیکه این سیاست درپی اشتراک مذهبی ایماقها و پشتوهای حاکم ، از سوی دولت اتخاذ نشد. ازاین رو کوچیها باید به ایماقها حق چرا بپردازند و حقوق را رعایت کنند .


3- کوچیها دردوران ثبات و هرج و مرج سیاسی


حمایت از کوچیها تنها به دوره عبدالرحمن محدود نمیشد .بلکه این سیاستی بود که حاکمان بعد از او نیز آن را به نوعی تا به امروز دنبال کرده و می کنند . مثلاً در دوره ظاهر شاه نیز چراگاههای دشت ناهور توسط افسران ارتش به کوچی ها فروخته شد و بار دیگر تخم کینه و نفاق بین اهالی منطقه و کوچی ها توسط عوامل دولت کاشته شد . این چراگاه ها تا اواسط دهه 30 شمسی ، مورد استفاده تابستانی گله های اسب دولتی قرار داشت ، اما با به راه

افتادن جریان مدرنیزه شدن پلیس و ارتش ، افسران مربوطه فرصت یافتند که فروش موقتی قسمتهایی از چراگاههای دشت ناهوربه کوچی ها را به صورت وسیع به دست گیرند. این موضوع همچنان ادامه داشت تا اینکه در اواخر دهه 30 چراگاههای ناهور " میل " تابستانی کوچی ها اعلام شد و فیصله نامه رسمی به عنوان سند مالکیت آن به کوچیها داده شد . در این مورد نیز مانند موارد قبل ، اهالی منطقه ، سند ارائه شده به کوچی ها را معتبر نمیدانند و خود را مالکان اصلی زمینهای فروخته شده می دانند.

با سقوط حکومت طرفدار پشتون در کابل و ظهور نیروهای مقاومت پس از 1978، پشتوها کنترل خود را بر مناطق هزاره و ازبک نشین از دست دادند و یکباردیگر به سمت مرزهای پاکستان رانده شدند . یکی از عوامل عمده خروج پشتوها از سرزمین های هزاره این بود که هزاره ها برای اولین بار پس از سالهای 1893 مجدداً مسلح شدند .( عسکری 1379، ص، 103)

اما با روی کار آمدن طالبان ، باردیگر کوچی ها، با تکیه بر امارت اسلامی و استفاده از هویت مشترک قومی خود با طالبان ، نه تنها به صورت وسیع به منطقه سرازیر نشدند بلکه انتقام غیبت چند ساله شان را نیز گرفتند .

با حمله آمریکا به افغانستان ، وقفه کوتاه مدتی در ایاب و ذهاب آنها پدیدار شد اما طی دوسال اخیر مجدداً کوچی ها تلاش دارند تا به منطقه راه یابند ، این حرکت آنها ، موجی از ناآرامی ها و جنگهای قومی را برداشته است . به طوریکه در پی تهاجم آنها ، بسیاری از اهالی منطقه مورد تعارض مالی و جانی قرار گرفته و مجبور به ترک خانه های خود شدند .

این بار پشتیبان این جنایت و تجاوز وحشیانه بر هزاره ها ، نه حکام فاشیست و قبیله گرای بیسواد ، بلکه نئو فاشیستهای مدعی حقوق بشر، تئوری پردازان دموکراسی ، روشنفکرنماها و سایر دستندرکاران سیاسی و مذهبی در دولت فعلی است که ازیک طرف با پشتیبانی مستقیم و غیر مستقیم کوچی های متجاوز را به تجاوز و جنایت تشویق نموده و از طرف دیگر با توطئه سکوت درمقابل این جنایت وارده برهزاره ها بر وخامت اوضاع می افزایند.

بنابراین ملاحظه می شود مناسبات میان هزاره ها و کوچی ها، هیچگاه راحت و بدون دردسر نبوده است .در دوره هایی که حکومت مرکزی از ثبات و استقرار برخوردار بوده است منازعات طرفین به حکومت کشانده شده و در محاکم دولتی ، عمدتاً به نفع کوچی ها حل و فصل گردیده است اما در دوره هایی که حکومت مرکزی ضعیف بوده است منازعات شکل حادتری به خود گرفته و تا حد برخوردهای مسلحانه بالا گرفته است .

در منازعات اخیر طرفین ، هر چند هیاتهایی از طرف دولت برای سامان دهی این مساله به منطقه اعزام شدند اما در نهایت تلاش آنها به علت پیچیدگی موضوع از لحاظ سیاسی و حقوقی بی نتیجه مانده است . برخورد رسانه های جمعی نیز با سکوت و کم اهمیت جلوه دادن فاجعه همراه بوده است .

از این رو نیرو های خارجی و نمایندگی های سازمان ملل در افغانستان نیز تا حدود زیادی در برابر این رویدادها بی تفاوت مانده اند . این شواهد نشان

میدهد که از نظر دولت ، مساله کوچی ها ، تنها یک موضوع سیاسی است و نه یک مورد امنیتی . زیرا در موارد و موضوعات امنیتی ، دولت موظف است با تمام توان ، تدابیر اضطراری لازم را اتخاذ نماید . حال آنکه عملکرد دولت فعلی ما در قبال این مساله درست برعکس بوده است .

با این توصیف ، تلاش ما در بخش پایانی مقاله درحقیقت به بررسی مناسبات بین امنیت و کوچ نشینی در افغانستان اختصاص دارد . هرچند جنبه های امنیتی کوچیگری درمواردی چون قاچاق مواد مخدر ، ورود وخروج آزادانه آنها از مرزهای جنوب و جنوب شرقی کشور ، تن ندادن به خلع سلاح عمومی و ... قابل طرح است . اما آنچه مد نظر ماست امنیت اجتماعی و ارتباط آن با کوچیگری است . نگا ه ما دراین بررسی همچنانکه در طرح مساله مقاله بیان شد ، ناظر به تحلیل نوین امنیت است که از سوی باری بوزان و همکارانش ارائه شده است .


4- امنیت و کوچ نشینی در افغانستان


امروزه  در قبال بررسی های امنیت دو دیدگاه وجود دارد ، دیدگاه چدیدتر فراخ نگران و دیدگاه قدیمی ، نظامی و دولت محور سنت گرایان .

ازنظر تحلیل گران نوین ، امنیت نوع ویژه ای از سیاست است که می توان آنرا به طیف وسیعی از موضوعات نسبت داد . بر این اساس ، تحلیل نوین امنیت بر فراخ تر ساختن دستور کارامنیت با قائل شدن شأن امنیتی برای موضوعات و مسائل اقتصادی ، زیست محیطی و اجتماعی در کنار مسائل و موضوعات نظامی - سیاسی که محور بررسی های سنتی امنیت را تشکیل می داد مبتنی است ( بوزان ، 1368، ص 15) به نحوی که دیگر دولت نه تنها به عنوان موضوع اصلی امنیت درهمه بخشها مطرح نیست بلکه هر بخش ، بازیگران و موضوعات  امنیتی خاص خود را دارد. در بخش نظامی ، موضوع امنیت ، دولت است ، در بخش سیاسی ، موضوع امنیت را حاکمیت و گاه ایدئولوژی دولت می دانند . موضوعات امنیتی در بخش اقتصادی ، گسترده است و طیفی را از افراد گرفته تا طبقات ، دولتها و نظام پیچیده بازار جهانی را شامل می شود . همچنین در نظام جهانی معاصر ، مهمترین موضوعات امنیت اجتماعی را ، قبیله ها ، عشیره ها ، ملتها ( واحدهای قومی شبیه ملت که دیگران آنها را اقلیت می خوانند ) تمدنها ، مذاهب و نژادها می دانند . دربخش محیط زیست ، طیف موضوعات امنیتی بسیار فراخ است و از اموری نسبتاً ملموس مانند بقای برخی انواع موجودات گرفته تا موضوعات  نامشخص تر و بزرگتری مانند حفظ اقلیم و زیست سپهر کره زمین را در بر می گیرد .


بحث ما در این قسمت ناظر به امنیت اجتماعی است .گفتیم موضوعات امنیتی در بخش اجتماعی را قبیله ها ، عشیره ها ، ملتها ، نژادها و  ... تشکیل میدهند . ازنظر بوزان یکی از رایج ترین مسائلی که تهدیدی برای امنیت اجتماعی تلقی می شود بحث مهاجرت است چرا که بر اثر مهاجرت ، ترکیب جمعیت و هویت میزبانان دستخوش تغییر می شود . جامعه می تواند به دو شیوه به تهدیدها پاسخ دهد . یکی از طریق فعالیتی که خود همبود انجام می دهد و دیگری تلاش برای منتقل کردن آن مساله به بخش سیاسی از طریق گنجاندن در دستور کار دولت است . در سطح دولت مثلاً با تهدید مهاجرت می توان از طریق قانونگذاری و برقراری کنترل مرزی برخورد کرد. ( همان ، ص 188)

در موضوع مورد بحث ما ، کوچ کوچیها را می توان مربوط به مباحث مهاجرت دانست . هر چند این مهاجرت فصلی است ، اما با توجه به گستردگی میزان تاثیرات آن بر سایر اقشار جامعه ، خود یکی از تهدیدات جدی ، برای امنیت اجتماعی سایر اقوام افعانستان به شمار می آید . این در حالی است که دولت افغانستان با غفلت از این مساله ، نه تنها اقدامی در جهت حل مشکل نمی کند بلکه با سکوت خود ، بر وخامت اوضاع نیز می افزاید . دولت باید متوجه این مساله باشد که ملتی دارد که آن از ادغام تعدادی گروه قومی تشکیل شده است که حیات ملی هریک از آنها تاریخچه ای جداگانه و قابل بسیج دارد .از این رو عدم توجه به امنیت اجتماعی ، اقتصادی و ... آنان از طرف دولت ممکن است به گسترش عمومی ملت گرایی و اندیشه خودگردانی منجر شود و این برای دولت مرگبار است .سایر اقوام افغانستان علی الخصوص هزاره ها در برخورد با این تهدید ، ( همچنان که بوزان به آن اشاره کرده بود ) به دو شیوه می توانند عمل کنند . یکی اینکه مساله را به بخش سیاسی (دولت ) منتقل کنند و دیگری فعالیتهایی است که خودشان برای دفاع از خود انجام میدهند ، تجربیات گذشته نشان میدهد که انتقال مساله به بخش سیاسی از سوی مردم  نتیجه ای در بر نداشته است . بنابراین فعالیت اقوام برای دفاع از امنیت خود ، بسیار اهمیت دارد .یکی از فعالیتهای قابل طرح در این زمینه ، تبدیل مسئله کوچی ها از یک مسئله صرفاً سیاسی به یک مسئله امنیتی است .بر خلاف تصور، این طور نیست که همواره دولت ، به موضوعات رنگ و بوی امنیتی می بخشد . بلکه سیاسی کردن و امنیتی کردن در عرصه های دیگری هم می تواند صورت گیرد و دیگر واحدهای اجتماعی هم می توانند در جمع خودشان موضوعی را به سطح توجه عمومی ارتقا دهند یا حتی برای آن ضرورت و فوریتی تضمین شده قائل گردند .( همان ، ص 49)

 امنیتی کردن موضوعات نیازمند ساختارهای سخنورانه خاص ، تبلیغات و استفاده بهینه از فرصتها میباشد . به عنوان مثال قوم یهود در واکنش به قتل عام خود ، توانستند آنچنان به قضیه هوکوکاست پروبال داده و آنرا در سطح جهانی مورد توجه عمومی قرار دهند که امروزه کمتر کسی است که در مورد هولوکاست چیزی نداند و موضعی در برابر آن نگیرد . و یا قتل عام ارامنه در ترکیه بعد از جنگ جهانی اول نیز یک مورد سیاسی بود که پس از مدتی تبلیغات به یک مساله امنیتی تبدیل شد و به سطح توجه عمومی در جهان ارتقاء یافت .

اما آیا ؛ آیا در مورد قتل عام هزاره ها در دوره عبدالرحمن که امروزه نیز در لباس کوچیگری ظاهر می شود ، کسی در جهان چیزی می داند ؟ شاید حتی نسل جدید ما آنطور که باید در مورد تاریخ خود نمی دانند . پس این وظیفه ماست که از امکاناتی که عصر ارتباطات به ما می دهد و به طور کلی فرصتهایی که جهانی شدن پیش روی ما می گذارد استفاده کرده و توجه سازمانهای بین المللی ,حقوق بشر و افکار عمومی را به ابعاد امنیتی کوچیگری جلب کرده تا فریاد مظلومیت قربانیان آن , به گوش جهانیان برسد .

بنا براین می توان ازطریق فشار افکار عمومی داخلی وخارجی , دولت را متقاعد کرد  که توجه به حقوق طبیعی همه اقوام شرط مشروعیت و مقبولیت هر نوع دولتی در افغانستان است  .


فهرستِ منابع:

1- باری بوزان ، چارچوبی تازه برای تحلیل امنیت ،مترجم : علیرضا طیب ، تهران ، پژوهشکده مطالعات راهبردی ،1386

2- بصیر احمد دولت آبادی ، هزاره ها از قتل عام تا احیای هویت ، قم ، انتشارات ابتکاردانش ، 1385

3- تیمور خانف ، تاریخ مردم هزاره ها، مترجم : عزیز طغیان ، تهران،  موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان ، چاپ اول، 1372

4- محمد حسین پاپلی یزدی ، افغانستان اقوام - کوچ نشینی ، مشهد ، نشر درخشش ، 1371

5- ملا فیض محمد کاتب ، سراج التواریخ ، جلد اول ، تهران ، موسسه انتشارات بلخ ، 1372

6- محمد حسین کاکر ، افغان افغانستان و افغانها و تشکیل دولت در هندوستان فارس و افغانستان ، پیشاور ،بی تا

7- حسینعلی یزدانی ، دفاع هزاره ها از استقلال وتمامیت ارضی افغانستان ، بی جا، نشر احسانی ،1368

8- میر محمد صدیق فرهنگ ، افغانستان در پنچ قرن اخیر ، مشهد ، نشر درخشش ،1371

9- سید عسکر موسوی ، هزاره های افغانستان ، مترجم : اسدالله شفایی، تهران ، انتشارات  سیمرغ، 1379

10- حسین بشیریه ، جامعه شناسی سیاسی ، تهران ،نشر نی،1374